کد مطلب:124390 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

سخن امام حسن پس از صلح در پاسخ معاویه
[65]-145- حرانی روایت كرده است:

چون معاویه به امام حسن علیه السلام گفت:فضائل ما را بیان كن. آن حضرت حمد و ثنای خداوند به جا آورد، و بر محمد صلی الله علیه و آله - پیامبر خدا - و آل او درود فرستاد و فرمود:

هر كه مرا شناخت، شناخت، و هر كه مرا نشناخت، من حسن فرزند رسول خدایم؛ من فرزند آن بشارت دهنده ی بیم دهنده ام؛ من فرزند آن برگزیده ی به رسالتم؛ من فرزند كسی



[ صفحه 160]



هستم كه فرشتگان، بر او درود فرستادند؛ من فرزند كسی هستم كه امت، با او شرف یافت؛ من فرزند كسی هستم كه جبرئیل، سفیر خدا به سوی او بود؛ من فرزند پیامبر رحمت برای همه ی جهانیانم.

معاویه نتوانست كینه و حسد خود را پنهان دارد؛ از این رو، گفت:حسن! خرما را برای ما توصیف كن! امام حسن علیه السلام فرمود:آری، معاویه! باد آن را بارور می سازد، آفتاب رشدش می دهد، ماه رنگ آمیزی اش می كند، گرما می رساندش، و شب خنكش می كند.

سپس به سخن خود برگشت و فرمود:من فرزند كسی هستم كه دعایش مستجاب بود؛ من فرزند كسی هستم كه در مقام قرب خدا، همچون «مقدار دو كمان یا كمتر» بود؛ من فرزند شافعی هستم كه فرمانش برند؛ من فرزند مكه و منی هستم؛ من فرزند كسی هستم كه قریش، ناچار تسلیمش شد؛ من فرزند كسی هستم كه پیروش، سعادتمند و رهاكننده اش، تیره بخت است؛ من فرزند كسی هستم كه زمین را برایش پاك كننده و سجده گاه قرار دادند؛ من فرزند كسی هستم كه خبرهای آسمان [غیب و ملكوت] پیاپی برایش می آمد؛ من فرزند آن هایم كه خدا ناپاكی ها [ی كفر و شرك] را از ایشان زدود، و پاكی ویژه ای به آنان داد.

معاویه گفت:حسن! گمان می كنم با خود، وسوسه ی خلافت داری؟ آن حضرت فرمود:وای بر تو، ای معاویه! خلیفه كسی است كه روش رسول خدا صلی الله علیه و آله را در پیش گیرد، و به فرمان خدا عمل كند، و به جان خودم سوگند كه ما [- خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله]- نشانه های هدایت، و مناره [های بلند] تقواییم؛ ولی تو ای معاویه! از آن ها هستی كه سنت های خداوندی را نابود، و بدعت ها را زنده كردند، و بندگان خدا را برده ساختند، و دین خدا را به بازی گرفتند. پس رفتاری كه تو داری، گمنام [و بی ارزش] است كه [با آن] چندی، زندگی بگذرانی، و وزر و وبالش، بر تو [پیوسته] بماند.

معاویه! سوگند به خدا! خداوند دو شهر؛ یكی در مشرق و دیگری در مغرب، به نام جابلقا و جابلسا، بیافرید كه برای آنان، پیغمبری جز جد من - رسول خدا صلی الله علیه و آله - نفرستاد.

معاویه گفت:ابامحمد! ما را از شب قدر خبر ده. آن حضرت فرمود:آری، چنین سؤال



[ صفحه 161]



كن. خداوند آسمان ها را هفت، و زمین ها را هفت آفرید، و نیز جن را از هفت، و آدمی را از هفت بیافرید. پس [حقیقت] شب قدر [، و نیز حقیقت این ها] را از شب بیست و سوم تا شب بیست و هفتم باید جست؛ سپس از جا برخاست [، و رفت]. [1] .


[1] تحف العقول:232.